یلدا
نشد که زندگی ام را کمی تکان بدهی
نخواستی سر این عشق امتحان بدهی
نخواستی که بمانی و دردهای مرا
فقط یکی دو سه سالی به دیگران بدهی
قرار بود همین روزها به هم برسیم
قرار بود تو بابا شوی و نان بدهی
نگو که آمده بودی سری به من بزنی
و بعد بگذری و دل به این و آن بدهی
نگو از اوّل ِ این راه عاشقم نشدی
نگو که آمده بودی خودی نشان بدهی
گناهِ فاصله ها را به پای من زدی و
نخواستی به تن خسته ام زمان بدهی
چه اتّفاق غریبی ست این که دل بکَند
کسی که حاضری آسان براش جان بدهی
نشسته ام سر سجّاده رو به روی تو باز
هنوز منتظرم در دلم اذان بدهی
(زهرا شعبانی)
نوشته شده در شنبه 90/4/18ساعت
2:37 عصر توسط نسیم بانو نظرات ( ) | |
Design By : RoozGozar.com |